نامه های عاشقانه یک دل باخته...

به نام سر فصل همه ی نامه ها


 به نام سر فصل همه ی نامه ها...

چه آنهایی که نوشته شدند و چه آنهایی که سپید ماندند تا کاغذ ها سیاه نشوند.

یک سلام پر رنگ و چند نقطه چین...به علامت همه ی جوابهایی که هرگز ندادی و یک دقیقه سکوت.به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند. فرض که دلت  نخواست!به فرض که حوصله ات نیامد !به فرض که لایقش نبودم !فرض که دوستم نداری!نه خودم نه نامه هایم را!!این خودش قانع کننده ترین دلیل دنیاست . بی دلیلی هم خودش کلی دلیل است . لا اقل می گفتی :«این هم که جوابی ننویسند جوابی است.»دریغ از همین حرف چه می شود کرد توئی و عزیز کرده ی این دل رسوای سر گردان خودم،چکار کنم جواب هم ندهی بهانه ات را می گیرد. بگذریم...حوالی همین روزهای پژمردده نیامدنت انگار کسی از اسمان به من گفت شاید این عزیز کرده ی دلت شعر به دل مخملی اش نمی شیند!حق بعد از تو با اوست این بار دیگر شعر نمی نویسم نامه هایی را برایت می نویسم که در تنهایی پاییزیم برای خودم نوشتم و برای تو پاره کردم . حقیقتش فکر می کردم اگر می خواست از این زبان خوشت بیاید حرفهای عادی خودم را بیشتر دوست داشتی که نداری حالا چاره ای نیست. این را هم امتحانش می کنم .راستی به دل نگیر بین نامه هایی که پاره کردم اسم تو همیشه با چند کلام قبل و بعدش سالم و دست نخورده ماند و حالا هم از روی همان اسم خودت نامه های تکه تکه شده را کنار هم چیدم و برایت نوشتم.این بار هم اگر به دلت ننشست فکر دیگری می کنم  شاید هم دفعه ی بعد به سبک ادم های آن طرف تاریخ حرفهایم را برایت نقاشی کردم. خدا را چه دیدی شاید پسندیدی خوب دیگر وقت چشمهای روشن نازت را زیاد گرفتم .بگو به روشنی خودشان کدری لهجه ی این مجنون آواره را ببخشند . ممنون که همیشه ناخواسته کمکم می کنی چه خودت،چه اسم قشنگت چه سفرت چه نیامدنت و این بار هم بی جوابیت که کانون از هم پاشیده ی نامه های پاره پاره ام را به هم پیوند زد.تاریخ نمی زنم هر وقت که تو ممکن است حوصله ی مهربانیت بیشتر باشد.حرف اخر اینکه زیبا ،مثل هیچ کس،قرص کامل ماه ،بی تقصیر پروانه ات می مانم و برای تو می نویسم تو عزیزی. چه بهاری باشی و چه پاییزی .نگو چه لحن غم انگیزی راست می گویم که عزیزی ،حتی اگر این ها را هم مثل بقیه فراموش کنی و دور بریزی که هم بی تو میمیرد و هم برای تو.

 

پسر خورشيد

 

 






گزارش تخلف
بعدی