روز تو...
آخرين باري که شنيدمت گفتي که درگيري هم با خودت و هم با ديگران . آن قدر زمستاني و سرشار از جذبه دلم را لرزاندي که فهميدم حق پرسيدن دليل را هم ندارم درست مثل هميشه اين بار حتي اجازه از دور تماشاکردنت را هم ندادي و خيره در سکوت با عاشقانه هاي خودم بودم که چرا تو به چشم جرمبه آنها نگاه مي کني؟ فرقي نميکند اول نامه سلام باشد يا خداحافظي .
وقتي هيچ کدام برايت مهم نيست اما من مثل تو فکر نمي کنم .مهم اين که دلم برايت لک زده است حتي براي نخواستن و شکستن و راندنت.تا هوايي دوستت دارم در عاشقانه هايم مي وزد طعم چمان تو همان عسلي است
که خوش طعم ترين حادثه هاي دنيا حسرت يک ثانيه تجربه کردنش را مي کشد.
زيبا دارم ملوديت را با گيتارو چهره ات را با آب رنگ تمرين مي کنم مي خواهم بنوازمت نقاشيت کنم شعر که به دلت ننشست نازينينم .بي خبر نباشي بعضي ها عجيب سرزنشم مي کنند فکر کنم کمي حسوديشان ميشود که تو هرچند سنگ ميزني من عاشق تر ميشوم.
آنها هنوز نمي دانند که همه ديوانگان را نميشود با سنگ راند.بعضي هايشان با سنگ ديوانگيشان چند برابر گل مي شود و ميشکفدو بزرگ مي شود .بزرگ عين تو و عين رنگ سرخ.
زيبا بعضي ها خيال مي کنند تو مثل همه اي بگذار اينگونه زندگي کنند من خيالم راحت تر است .جزيره ناشناخته دوردست ترين روياهاي نرسيده ام .وقتي مي داني که دلي تا انتها در گرگ و ميش وسوسه داشتنت عين بادبادکي گره خرده به درخت گير است تو چرا درگيري؟ دخالت نيست جسارت است شايد هم تمام اين بهانه هاي چکه چکه محض خاطر اين است که من اين لياقت را ندارم حالا که ابن ها را مينويسم زمين کلي عروس شده است
و اولين برف درشت امسال معاشرتش را با زمين و اهاليش شروع کرده است.دير ميشد اگر حالا نمينوشتم مي دانم اين روزها اصلا روز تو نيست يعني چشمانتاين را فرياد مي زند اما روز تو هم مي شود عزيزم
يقين کن من عادت ندارم وقتي قيمت دلخوشي نجومي است بي جهت دل کسي را آن هم عزيزترينم را خوش کنم.نامه هاي قبلي را از بس که ندادم پاره کردم واينها را از بس که دادم تو پاره خواهي کرد
اين را به خاطر پرسشي که هرگز برايت پيش نمي آمد گفتم
پرحوصله ترين عاشقت ........